آموزش دروس مطالعات علوم اجتماعي مطالب مربوط به دروس دوره راهنمايي مانند تاريخ وجغرافيا و اجتماعي و مطالب جالب مانند ديگر همچون مقاله يا تحقيقات دانش آموزي پاور پووينت ها و عكس هاي آموزشي
| ||
|
از زندگى ابن ملجم اطلاع روشنى در دست نيست، زيرا نامش تنها در آخرين روزهاي زندگى و در نتيجة به شهادت رساندن على بن ابىطالب (ع) زبانزد شد. قدر مسلم اين است كه ابن ملجم از پيروان حضرت على (ع) بود كه پس از ماجراي حكميت در جنگ صفين به خوارج پيوست. ابن حجر ( الاصابة، 3/100) گويد كه او جاهليت را درك كرده است؛ همو ( لسان الميزان، 3/440) از قول ابوسعيد ابن يونس در تاريخ مصر، آورده است كه ابن ملجم در گشودن مصر شركت داشت. عمروبن عاص، فرمانرواي مصر، وي را كه از سواران و قاربان بود و قرائت قرآن را از معاذبن جبل آموخته بود، از مقربان و همراهان خود قرار داد. گفتهاند هنگامى كه عمروبن عاص از خليفه عمر دربارة مشكلات قرآن ياري خواست، عمر طى نامهاي به وي فرمان داد كه عبدالرحمان ابن ملجم را در كنار مسجد جاي دهد تا او قرآن و فقه به مردم بياموزد. عمرو خانهاي را در كنار خانة ابن عديس به ابن ملجم اختصاص داد (همانجا). اگر اين دو روايت ابن حجر درست باشد، بايد پذيرفت كه ابن ملجم هنگام مرگ چندان جوان نبوده است. نيز روشن مىگردد كه وي در قرائت قرآن و معارف دينى آن روزگار چندان مهارت داشت كه خليفة مسلمانان و عمروبن عاص او را رسماً به كار تعليم قرآن گماردند (ابن سعد، 3/40). دربارة چگونگى شهادت امام على(ع) و انگيزة ابن ملجم، روايت مشهوري هست كه تمامى مورخان و محدثان با تفاوتهايى آن را نقل كردهاند. به دنبال سركوبى خوارج در نهروان، 3 تن از آنان، عبدالرحمان ابن ملجم، بُرَك بن عبدالله تميمى و عمرو بن بُكَير تميمى در مكه گرد آمدند (نام دو همدست ابن ملجم به گونههاي مختلف نقل شده است: مثلاً دينوري، 213، آن دو را نزّال بن عامر و عبدالله بن مالك صيداوي ناميده است) و پس از رايزنى برآن شدند كه همزمان، على(ع)، معاويه و عمروبن عاص را بكشند. عبدالرحمان كشتن على(ع) را به عهده گرفت، برك و عمرو نيز تعهد كردند كه معاويه و عمرو بن عاص را بكشند، آنگاه هر يك به سوي محل اجراي مأموريت خود رفتند. عبدالرحمان به كوفه آمد و با يارانش از خوارج ديدار كرد، اما هدفش را پنهان نگه داشت. روزي به تصادف زن زيبارويى به نام قطام دختر شجنة بن عدي (يا اخضر بن شجنة: ابوالفرج، 32) را كه از تيم الرباب بود، ديد و به او دل باخت و از او خواستگاري كرد. زن كه پدر و برادرش در نهروان كشته شده بودند، اين پيشنهاد را پذيرفت و يكى از شرايط ازدواج را كشتن على(ع) قرار داد. پس از آن عبدالرحمان، شبيب بن بَجَرة اشجعى را ديدار كرد و او را با خود همراه ساخت (ابن سعد، 3/35-36). بلاذري (2/493) گويد: شخصى به نام وردان بن مجالد تميمى پسر عموي قطام نيز همراه او شد. در شب سوء قصد عبدالرحمان و شبيب در مسجد بيتوته كردند و چون على(ع) براي نماز صبح به مسجد آمد، عبدالرحمان با شعار «لله الحكم يا على لالك: اي على فرمانروايى از آن خداست نه از آن تو»، شمشير خود را بر فرق وي فرود آورد، سپس شبيب با شمشير بر على(ع) حمله برد، ولى شمشير او بر طاق فرود آمد. مردم ابن ملجم را دستگير كردند، اما شبيب گريخت (ابن سعد، 3/35-37). با وجود برخى اقوال نادر در مورد تاريخ اين واقعه (مثلاً نك: مبرد، 3/1116)، منابع شيعى 19 ماه رمضان را شب ضربت خوردن آن حضرت دانستهاند (مثلاً نك: طبرسى، 200). در روايت ابن سعد، كه ديگران نيز عمدتاً همان را نقل كردهاند، انگيزة ابن ملجم در كشتن على(ع) انتقام بوده است. اما ابن اعثم كوفى (4/133-140) روايت ديگري آورده است كه با گزارش پيشين تفاوت بسيار دارد و براساس آن ابن ملجم تنها از سر سودازدگى عاشقانه به كشتن على(ع) دست يازيد. بنا به نوشتة ابن اعثم، پس از جنگ نهروان و پيش از رسيدن على(ع) به كوفه، ابن ملجم به كوفه وارد شد و خبر كشته شدن خوارج را به هوادارا نشان داد. او در كوفه به زنى به نام قطام دختر اضبع تميمى دل باخت و از او تقاضاي ازدواج كرد. اين روايت كشتن على(ع) را يكى از شرايط پذيرش ازدواج از سوي قطام برشمرده است. بنابراين روايت، عبدالرحمان در شب 23 رمضان در خانة قطام به سر برد و شراب نوشيد و مست افتاد و چون بانگ اذان صبح برخاست، قطام او را بيدار كرد و به مسجد فرستاد و سرانجام چون على(ع) خواست در ركعت دوم به سجده رود، شمشير ابن ملجم بر سرش فرودآمد. در اين روايت هيچ گونه توطئة سازمان يافته و گروهى ديده نمىشود؛ ابن ملجم نيز بدون انگيزة سياسى و اعتقادي، و تنها براي دستيابى به وصال زن دلخواهش كه در آتش انتقام گرفتن از على(ع) مىسوخت، دست به قتل مىيازد. اما روايت مذكور با ديگر منابع تاريخى چندان سازگار نمىنمايد، ظاهراً اينكه در جريان سوء قصد پاي زنى انتقامجو در ميان بوده، جاي انكار ندارد، اما از يك سو خود اين زن به عنوان يكى از زنان متعصب خوارج جلوه مىكند، به گونهاي كه مشاركت وي در قتل على(ع) بيشتر جنبة اعتقادي و فرقهاي به خود مىگيرد، و از سوي ديگر منش ابن ملجم و وابستگى او به خوارج و به ويژه تعصب شديد عقيدتى و ضديت او با على(ع) نشان مىدهد كه وي از انگيزهاي نيرومند و مستقل برخوردار بوده است. پس از شهادت على(ع) ابن ملجم را براي قصاص نزد حسن بن على(ع) آوردند و حسن بن على(ع) او را با يك ضربت شمشير گردن زد (بلاذري، 2/505). در مورد چگونگى كشته شدن ابن ملجم روايتى ديگر حكايت از آن دارد كه او را پيش از كشتن مثله كرده، حتى در چشمانش ميلة گداخته فرو بردند (ابن سعد، 3/39-40؛ ابن قتيبه، 1/161). روايت مذكور با اسناد تاريخى ديگر سازگار نيست. نيز مىتوان پذيرفت كه فرزندان على(ع) برخلاف وصيت صريح پدرشان اجازة چنان كاري را داده باشند. شگفت اينكه چنين روايتى حتى در برخى از منابع شيعى (ابن طاووس، 18؛ مجلسى، 42/306) راه يافته است. ظاهراً جسد ابن ملجم در كوفه دفن شد. ابن بطوطه (ص 220) گويد كه در بخش غربى كوفه جاي بسيار سياه و تيرهاي را در ميدانگاه سفيدي ديدم، از احوال آن جويا شدم، گفتند كه آن گور ابن ملجم شقى است و مردم كوفه هر ساله هيزم مىآورند و به مدت 7 روز بر گور او آتش مىافروزند. اخيراً نظر تازهاي ابراز شده كه با منابع كهن تاريخ مغاير است. سليمان بن داوود، يكى از عالمان اباضى الجزايري در كتاب الخوارج هم انصار الامام على نظري يكسره دگرگونه دربارة خوارج اظهار كرده است. به اعتقاد وي خوارج نه تنها دشمن على(ع) نبودند، بلكه از ياران وفادار وي به شمار مىآمدند، تا جايى كه پس از شهادت على(ع) نيز به وي وفادار ماندند (1/28)؛ نقشة قتل حضرت على(ع) را نيز اشعث بن قيس كندي - جاسوس و عامل معاويه در ميان ياران على(ع) - كشيد (همو، 1/194) و ابن ملجم را به اجراي آن وادار ساخت. داستان گردآمدن 3 تن از بازماندگان خارجى جنگ نهروان در مكه و طرح قتل 3 شخصيت ياد شده به كلى بىاساس است (همو، 1/195-197). به عقيدة سليمان بن داوود، ابن ملجم از خوارج نبود و حتى از قبيلة او نيز كسى خارجى نبود. به نظر اين مؤلف، ابن ملجم مانند اشعث از قبيلة كنده بوده و عامل خويشاوندي نيز در تأثير اشعث بر وي دخالت داشته است (1/194). مؤلف نامبرده ادلة قابل ذكري براي اثبات مدعان خود اقامه نكرده است، به ويژه آنكه ابن ملجم بعدها به مثابه يك قهرمان و مؤمن واقعى مورد تكريم خوارج قرار گرفت و در مدح او شعر نيز گفته شد (مبرد، 3/1085). اما اين درست است كه دست كم، اشعث از قتل على(ع) آگاهى داشته است، در اين صورت، مىتوان تصور كرد كه اشعث و خوارج با هم نقشة قتل را كشيده باشند، ولى اين همدستى، با توجه به دشمنى انكار ناپذير اشعث با خوارج (سليمان بن داوود، 1/188) منطقى به نظر نمىرسد. مآخذ: ابن اعثم كوفى، احمد، الفتوح، حيدرآباد دكن، دائرةالمعارف العثمانية؛ ابن بطوطه، رحله، بيروت، 1384ق/1964م؛ ابن حبيب، محمد، اسماءالمغتالين، قاهره، 1374ق/1942م؛ ابن حجر عسقلانى، احمد، الاصابة، كلكته، 1835م؛ همو، لسان الميزان، حيدرآباد دكن، 1329-1331ق؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري، بيروت، دارصادر؛ ابن طاووس، عبدالكريم، فرحة الغري، نجف، 1368ق؛ ابن قتيبه، عبدالله، الامامة و السياسة، قاهره، 1388ق/1969م؛ ابن منظور، لسان؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، به كوشش احمد صقر، قاهره، 1368ق/1949م؛ بلاذري، احمد، انساب الاشراف، به كوشش محمدباقر محمودي، بيروت، 1394ق/1974م؛ دينوري، احمد، الاخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر و جمالالدين شيال، بغداد، 1379ق/ 1959م؛ سليمان بن داوود، الخوارج هم انصار الامام على، الجزاير، 1403ق؛ طبرسى، فضلالله، اعلام الوري، به كوشش على اكبر غفاري، بيروت، 1399ق/ 1979م؛ مبرد، محمد، الكامل، به كوشش محمد احمد والى، بيروت، 1406ق/ 1986م؛ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، 1403ق/1983م؛ مسعودي، مروج الذهب، به كوشش يوسف اسعد داغر، بيروت، 1385ق/1965م؛ يعقوبى، احمد، تاريخ، بيروت، 1379ق/1960م.
نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: تاریخ برچسبها: علوم اجتماعیامام علی (ع)ابن ملجمامامتتاریخ [
] [ 12:19 ] [ فردانگار ] |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |